اگر سوگواری‌ها رخصتی دهد

انتشار این شماره از نشریه‌مان مقارن شده است با ۱۴۹ سالگی کانادا؛ اول ماه ژوئیه، روز کانادا. روز به‌رسمیت شناخته‌شدنِ این سرزمین پهناور به‌عنوان یک کشور. کشور جوانی که خواهی‌نخواهی وطن دوم‌مان – یا برای برخی وطن سوم و چهارم و… – است. وطن است، چرا که با تمام حسِ غربتی که گاه یا برای بعضی بیشتر اوقات، گریبانِ آدمی را می‌گیرد، زمانی که به ایران سفر می‌کنیم، به آن سرزمین مادری، به خاکی که ازش برخاسته‌ایم و معلوم نیست درش بیارامیم، مسافریم. خود را مسافری می‌دانیم که بعد از هفته‌ای، ماهی یا حتی چند ماهی باید برگردد. ترازوی عمر بسیاری، کفهٔ‌ سال‌های اقامت‌شان در اینجا سنگین‌تر است. بچه‌ها، نسل دومی‌هایی که متولد این سرزمین‌اند، کانادا را وطن خود می‌دانند و طبعاً خرده‌ای نیز بر این نمی‌توان گرفت. اغلب انگلیسی حرف‌زدن را به فارسی ترجیح می‌دهند، هاکی را بیشتر از فوتبال دوست دارند و مک‌دانلد را بیش از خورشت فسنجان. نمی‌دانند انقلاب چیست، جنگ را تجربه نکرده‌اند و امتحانات آخر سالشان را زیر موشک‌باران نداده‌اند. و چه خوب! و چنین است که تا بخواهی بهانه است برای جشن‌گرفتن، برای شادی. یکی از مهم‌ترین‌هایش همین روز کانادا که برنامه‌های فراوانی هم برایش ترتیب می‌دهند در سراسر کشور. برنامه‌هایی که حتماً «فان» خواهد بود.

واقعیتش خیال داشتم چیزکی در ارتباط با این روز بنویسم. هرچه نباشد، مهم‌ترین جشن‌ ملی این کشور است. اما حتماً مقدمه‌چینی بالا مشتِ خالی‌ام را پیشاپیش باز کرده است؛ چیزی برای نوشتن از جشن و سرور ندارم وقتی فکر می‌کنم مسافرانی که در عرض ثانیه‌ای در فرودگاه آتاتورک لت‌وپار شدند، به‌راحتی می‌توانستند خواهر، برادر و یا دوست من باشند. یا مردان جوانی که آرزوهایشان به‌همراه آن اتوبوس خسته واژگون شد، هیچ کم از برادر من، پسر او و دوستِ آن دیگری نداشتند. و نرگس محمدی که از کمترین امکان ارتباطی، یعنی تلفن، با کودکان خردسالش محروم است، مادری‌ست که درکِ آنچه از سر می‌گذراند هیچ دشوار نیست…

با این‌همه، زندگی ادامه دارد و باید امیدوار بود. فرزندانمان پروردهٔ دامانِ ما هم که باشند، بر این خاک پا گذاشته‌اند و ما خود نیز هر یک به‌دلیلی این سرزمین را به امید زندگی بهتر برگزیده‌ایم. اگر چنین است، باید بکوشیم تا ایزوله نمانیم و وارد جامعهٔ میزبان شویم، با حفظ آنچه برایمان ارزش است از سنت و فرهنگی که در چمدان‌هایمان با خود آورده‌ایم. جامعهٔ ایرانی با اتکا به جمعیت قابل توجهش در شهرهای بزرگ استان‌های مهم این کشور باید تمام تلاشش را به‌کار ببندد تا هرچه بیشتر توان واقعی‌اش را بشناساند. جای بسی خوشحالی‌ست که حالا دیگر هر ساله هموطن یا هموطنانی را در میان ۲۵ مهاجر برگزیدهٔ سال کانادا می‌بینیم. امسال نیز ۳ ایرانی در این لیست بودند که جزئیاتش در خبرها آمده است. با تبریک دوباره به جناب آقای فرهاد صوفی که یکی از این سه تن‌اند و ساکنِ شهر ما، امیدواریم صدای بلندتری از چهرهٔ خوب ایرانی در این کشور طنین اندازد.

با آرزوی صلح و آرامش برای جهان شکننده‌ای که بر آن ایستاده‌ایم، تعطیلات خوبی برای شما در این آخر هفتهٔ طولانی‌تر از معمول آرزومندم.

سیما غفارزاده

نظرات

  • ياسي نيكخواه

    سيما جوون واقعاً عالي درد خفته قلبهايمان را به قلم كشيدي دردي كه تسكيني ندارد. اميد هم در اين ميانه دست و پا ميزند و نا اميدانه تقلا ميكند،ولي چه ميشود كرد زندگي جريان دارد چه غريبانه در وطن و يا قريبانه در غربت.

ارسال دیدگاه